شب ، دشت ، راه

مشاور شركت بيمه پارسيان

شب ، دشت ، راه

۳۳ بازديد
 

شب بود و شب همچنان بود

و همچنان شب بود

شب هست، شب خواهد بود.

شب نمي رود و فردا نخواهد آمد.

شب بر بالاي سرم ايستاده بود،

و دشت در زير پايم گسترده.

وراه در برابرم، چشم به راه هر قدمم.

و من چشم به سياهي دوخته، مي رفتم.

و مي رفتم و شب همچنان بر بالاي سرم ايستاده

و دشت، زير پايم گسترده

وراه در برابرم، چشم به راه هر قدمم.

و من چشم به سياهي دوخته مي رفتم.

و مي رفتم و شب هم چنان بر بالاي سرم ايستاده

و دشت، زير پايم گسترده

و راه در برابرم پشم به راه هر قدمم.

و من چشم به سياهي دوخته، مي رفتم.

و مي رفتم و شب همچنان بر بالاي سرم ايستاده

و دشت، زير پايم گسترده

و راه در برابرم، چشم به راه هر قدمم.

و من چشم به سياهي دوخته، مي رفتم.

و مي رفتم و شب همچنان بر بالاي سرم ايستاده

ودشت، زير پايم گسترده

وراه رد برابرم، چشم به راه هر قدمم.

و من چشم به سياهي دوخته، مي رفتم.

و مي رفتم…………………………….


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد