دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۱ ۳۱ بازديد
ناگهان زير پايم چاهي دهان گشود!
سقوط كردم.
چاه“ويل“ بود.
ويل، “واي“ !
ناگهان روزنه اي از زير ،پديدار شد.
روزنه اي بر سقف آسمان اين جهان.
لحظه اي گذشت و لحظاتي .
به زمين افتادم.
پيرامونم را نگريستم .
باز كوير !
خلوت و هولناك و بي كس!
و من پرنده اي مجروح ،در قلب تافته ي كوير!
و دانستم كه ….
ويرژيلِ من مرده است.
وبئاتريسِ مرا دريا رها خواهد كرد.
ودر برابرم ،
تنها راهي كه از من به اين شهر بيهوده ها مي پيوندد!