دوري

مشاور شركت بيمه پارسيان

دوري

۳۴ بازديد
 

همچون سايه اي كه در رويش مداوم نور رنگ بازد

دشت ها و درياهاي شگفت غيبي پياپي مي رسند

و مرا در دامن خود فرو مي كشند.

و من هربار،

در سينه ي چشم اندازي تازه،

مي ميرم و جان مي گيرم

ومدام در رنج و شوقِ مرگ و حيات بي امان خويشم!

حالتي دارم كه در وهم نمي گنجد.

هر لحظه اين جهان، تابناك تر و بي كرانه تر مي نمايد

و هر لحظه اين جهان، تابناك تر و بي كرانه تر مي نمايد

و هرلحظه دورتر و حقيرتر.

چه روياي پرشكوه و چه حقيت پرجلالي است!

همه ي ذرات اين عالم با ذرات وجود من آشنايند.

نمي دانم چگونه ام؟

هراس و شك و شگفتي،

و لذّت و اضطراب و نياز،

وكنجكاوي و انس و حيرت،

و انتظار و اشتياق.

و بسيار حالت هاي غريبي كه دل هاي نفرين شدگان زمين

و زندانيان آسوده ي زمانه نمي شناسند،

در من به هم آميخته اند

و مرا در سينه ي گدازان اين آفتاب، فرو مي برند.

ومن، گرم لذّتي سرشار،

خود را تسليم اين موج ناپيدايي كرده ام كه شتابان

به دور دست اين دريا مي رود و مرا نيز بي خويشتني برد.

و چه آزاردهنده و ترس آور است دست نوازش يا سرزنشي،

صداي دوست يا دشمني

كه مرا لحظه اي از اين معراج هاي اهورايي

و سير و سفرهاي ماورايي،

به آن دنياي زشت و حقير مي خوانند.

آن جا كه گويي قرن هاست، فرسنگ هاست ازآن دور شده ام.

چقدر از شماها دورم!

چه رنج آور است تجديد خاطره هايي كه از شما دارم!

چه آزادي آسوده اي در خود احساس مي كنم

هرگاه كه مي بينم فراموشتان كرده ام.

هرگز يادم نكنيد!

چه آسودگي و آزادي آرام و پاكي است در دوري از شما!

ديگر نزديكم مياييد!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد