گمشده

مشاور شركت بيمه پارسيان

گمشده

۳۳ بازديد
 

هركسي گمشده اي دارد،

و خدا گمشده اي داشت.

هركسي دوتاست،

و خدا يكي بود.

و يكي چگونه مي توانست باشد؟

هركسي به اندازه اي كه احساسش مي كنند، هست،

و خدا كسي كه احساسش كند، نداشت.

عظمت ها همواره در جستجوي چشمي است كه آن را ببيند.

خوبي ها همواره نگران كه آن را بفهمند.

و زيبايي همواره تشنه ي دلي است كه به او عشق ورزد.

و قدرت نيازمند كسي است كه در برابرش رام گردد.

 و غرور در جستجوي غروري است كه ان را بشكند.

و خدا عظيم بود و خوب و زيبا و پر اقتدار و مغرور،

امّا كسي نداشت.

و خدا آفريدگار بود و چگونه مي توانست نيافريند.

زمين را گسترد و آسمان ها را بر كشيد.

كوه ها برخاستند و رودها سرازير شدند و درياها آغوش گشودند.

و طوفان ها برخاست و صاعقه ها درگرفت.

و باران ها و باران ها و باران ها.

“در آغاز هيچ نبود، كلمه بود و آن كلمه خدا بود“.

و خدا يكي بود و جز خدا هيچ نبود.

و با نبودن چگونه توانستن بود؟

و خدا بود و با او اعدام بود.

و عدم گوش نداشت.

حرف هايي هست براي گفتن كه اگر گوشي نبود، نمي گوييم.

و حرف هايي هست براي نگفتن،

حرف هايي كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمي آورند.

و سرمايه ي هركسي به اندازه ي حرف هايي است كه براي نگفتن دارد.

حرف هاي بي قرار و طاقت فرسا

كه همچون زبانه هاي بي تاب آتشند.

كلماتش هريك انفجاري را در دل به بند كشيده اند.

اينان در جستجوي مخاطب خويشند.

اگر يافتند آرام مي گيرند

و اگر نيافتند ، روح را از درون به آتش مي كشند.

و خدا براي نگفتن، حرف هاي بسيار داشت.

درونش از آن ها سرشار بود.

و عدم چگونه مي توانست مخاطب او باشد؟

و خدا بود و عدم.

جز خدا هيچ نبود.

در نبودن، نتوانستن بود.

با نبودن، نتوان بودن.

و خدا تنها بود.

هركسي گمشده اي دارد.

و خدا گمشده اي داشت.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد