طنين آواي من

مشاور شركت بيمه پارسيان

طنين آواي من

۳۱ بازديد
 

اگر ديگر نگذاشتند زندگي را ببينم،

گفته ام نثرهايم را به چاپخانه بدهند تا چاپ كنند

امّا شعرهايم را كه از دستبرد هر چشمي پنهان كرده ام،

بردارند و بي آن كه بخوانند،

همه را ببرند و در شكافته ي كوه ساكت تنهايي ام

صومعه اي هست كوچك و زيبا و روحاني و مجهول،

به آن جا بسپارند.

چه در همين صومعه است كه من

از وحشت تنهايي در انبوه ديگران مي گريختم

وبه درون آن پناه مي برم.

همين جا بود كه شب ها و روزهاي سياه و خفه و دردناك را

به نياش مي گذراندم.

در برابر سر در آن كه به رنگِ دعاست،

گرم ترين و پرخلوص ترين سروده هاي عاشقانه ام را

خاموش زمزمه مي كردم.

و نغمه ي مناجات من، از چشن هاي پراسرار مناره ي باريك و بلند آن

در آستانه ي هر سحرگاه و در دل هر شامگاه

و در بهت غمگين و اندهبار هر غروب

درآن كوهستان خلوت و ساكت و مغرورِ تنهايي من مي پيچيد.

و همواره انعكاس طنين آن در اين درّه،

 گرداگرد ديواره هاي بلند و سنگي و عظيم كوهستان،

مي گردد و مي پيچد و مي خواند.

حتّي اگر براي هميشه خاموش شوم،

حتّي ديگر نگذارند فردا برگردم،

وباز آواي محزون تنهايي سنگين و رنج آلود روح تنهايم را

در زير رواقِ بلند و زيباي صومعه ام زمزمه كنم،

 آري، حتّي اگر فردا ديگر نگذاشتند كه برگردم،

حتّي اگر ديگر نتوانستم اواز بخوانم،

طنين آواي من كه از درون صومعه بر مي خاست،

همواره در اين كوهستان خواهد پيچيد !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد