دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۱ ۳۴ بازديد
زانوانم شكسته است و پاهايم فلج
خسته و مجروح و پريشان
وباري به سنگيني كوهي بر دوش
و من در زير آن خم شده ام
واز زير آن كه چندين برابر من سنگين است و بزرگ است
آرام گرفته ام
و تنها، برقِ حسرت از چشمان بازم
كه همچنان به اين راه
كه تا افق كشيده است، دوخته ام- ساطع است.
و جاده ي منتظر را در برابرم روشن مي دارد.
جاده اي كه سال هاست چشم به راه هر قدمم
خود را بر خاك افكنده است.
اما ردّپايي بر آن نيست و…
نخواهدبود!
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد