دانلود فايل صوتي غزل ( 300 كيلوبايت )
افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن
مقدمش يا رب مبارك باد بر سرو و سمن
خوش به جاي خويشتن بود اين نشست خسروي
تا نشيند هر كسي اكنون به جاي خويشتن
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت
كاسم اعظم كرد از او كوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد اين خانه كز خاك درش
هر نفس با بوي رحمان ميوزد باد يمن
شوكت پور پشنگ و تيغ عالمگير او
در همه شهنامهها شد داستان انجمن
خنگ چوگاني چرخت رام شد در زير زين
شهسوارا چون به ميدان آمدي گويي بزن
جويبار ملك را آب روان شمشير توست
تو درخت عدل بنشان بيخ بدخواهان بكن
بعد از اين نشكفت اگر با نكهت خلق خوشت
خيزد از صحراي ايذج نافه مشك ختن
گوشه گيران انتظار جلوه خوش ميكنند
برشكن طرف كلاه و برقع از رخ برفكن
مشورت با عقل كردم گفت حافظ مي بنوش
ساقيا مي ده به قول مستشار مؤتمن
اي صبا بر ساقي بزم اتابك عرضه دار
تا از آن جام زرافشان جرعهاي بخشد به من