دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۳۰ ۳۸ بازديد
دانلود فايل صوتي غزل ( 129 كيلوبايت )
سحرگاهان كه مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از مي
ز شهر هستيش كردم روانه
نگار مي فروشم عشوهاي داد
كه ايمن گشتم از مكر زمانه
ز ساقي كمان ابرو شنيدم
كه اي تير ملامت را نشانه
نبندي زان ميان طرفي كمروار
اگر خود را ببيني در ميانه
برو اين دام بر مرغي دگر نه
كه عنقا را بلند است آشيانه
كه بندد طرف وصل از حسن شاهي
كه با خود عشق بازد جاودانه
نديم و مطرب و ساقي همه اوست
خيال آب و گل در ره بهانه
بده كشتي مي تا خوش برانيم
از اين درياي ناپيداكرانه
وجود ما معماييست حافظ
كه تحقيقش فسون است و فسانه