من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

راز

۳۰ بازديد
 

آب از ديار دريا
با مهر مادرانه
اهنگ خاك مي كرد
برگرد خاك مي گشت
گرد ملال او را
از چهره پاك مي كرد
از خاكيان ندانم
ساحل به او چه مي گفت
كان موج نازپرورد
سر را به سنگ مي زد
خود را هلاك مي كرد


تو نيستي كه ببيني

۳۴ بازديد
 

تو نيستي كه ببيني
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است
چگونه عكس تو در برق شيشه ها پيداست
چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است
هنوز
پنجره باز است
تو از بلندي ايوان به باغ مي نگري
درخت ها و چمن ها و شمعداني ها
به آن ترنم شيرين به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب مي نگرند
تمام گنجشكان
كه درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا مي كنند
هنوز نقش ترا از قراز گنبد كاج
كنار باغچه
زير درخت ها لب حوض
درون آينه پاك آب مي نگرند
تو نيستي كه ببيني چگونه پيچيده است
طنين شعر تو مگاه تو درترانه من
تو نيستي كه بيبني چگونه مي گردد
نسيم روح تو در باغ بي جوانه من
چه نيمه شب ها كز پاره هاي ابر سپيد
به روي لوح سپهر
ترا
چنانكه دلم خواسته است ساخته ام
چه نيمه شب ها وقتي كه ابر بازيگر
هزار چهره به هر لحظه مي كند تصوير
به چشم همزدني
ميان آن همه صورت ترا شناخته ام
به خواب مي ماند
تنها به خواب مي ماند
چراغ آينه ديوار بي تو غمگينند
تو نيستي كه ببيني
چگونه با ديوار
به مهرباني يك دوست از تو مي گويم
تو نيستي كه ببيني چگونه از ديوار
جواب مي شنوم
تو نيستي كه ببيني چگونه دور از تو
به روي هرچه ديرن خانه ست
غبار سربي اندوه بال گسترده است
تو نيستي كه ببيني دل رميده من
بجز تو ياد همه چيز را رهاكرده است
غروب هاي
غريب
در اين رواق نياز
پرنده ساكت و غمگين
ستاره بيمار است
دو چشم خسته من
در اين اميد عبث
دو شمع سوخته جان هميشه بيدار است
تو نيستي كه ببيني


حلول

۳۳ بازديد
 

يك شب از دست كسي
باده اي خواهم خورد
كه مرا با خود تا آن سوي اسرار جهان خواهد برد
با من از هست به بود
با من از نور به تاريكي
از
شعله به دود
با من از آوا تا خاموشي
دورتر شايد تا عمق فراموشي
راه خواهد پيمود
كي از آن سرمستي خواهم رست ؟
كي به همراهان خواهم پيوست ؟
من اميدي را در خود
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام
مثل تابيدن مهري در دل
مثل جوشيدن
شعري از جان
مثل باليدن عطري در گل
جريان خواهم يافت
مست از شوق تو از عمق فراموشي
راه خواهم افتاد
باز از ريشه به برگ
باز از بود به هست
باز از خاموشي تا فرياد
سفر تن را تا خاك تماشا كردي
سفر جان را از خاك به افلاك ببين
گر مرا مي
جويي
سبزه ها را درياب
با درختان بنشين
كي ؟ كجا ؟ آه نمي دانم
اي كدامين ساقي
اي كدامين شب
منتظر مي مانم


دام

۳۱ بازديد
 

نه عقابم نه كبوتر اما
چون به جان آيم در غربت خاك
بال جادويي شعر
بال رويايي عشق
مي رسانند به افلاك مرا
اوج ميگيرم اوج
مي شوم دور ازين
مرحله دور
مي روم سوي جهاني كه در آن
همه موسيقي جان ست و گل افشاني نور
همه گلبانگ سرور
تا كجاها برد آن موج طربناك مرا
نرده بال و پري بر لب آن بم بلند
ياد مرغان گرفتار قفس
مي كشد باز سوي خاك مرا


اي بهار

۳۱ بازديد
 

اي بهار
اي بهار
اي بهار
تو پرنده ات رها
بنفشه ات به بار
مي وزي پر از ترانه
مي رسي پر از نگار
هركجا رهگذار تست
شاخههاي
ارغوان شكوفه ريز
خوشه اقاقيا ستاره بار
بيدمشك زرفشان
لشكر ترا طلايه دار
بوي نرگسي كه مي كني نثار
برگ تازه اي كهمي دهي به شاخسار
چهره تو در فضاي كوچه باغ
شعر دلنشين روزگار
آفرين آفريدگار
اي طلوع تو
در ميان جنگل برهنه
چون طلوع
سرخ عشق
چون طلوع سرخ عشق
پشت شاخه كبود انتظار
اي بهار
اي هميشه خاطرات عزيز
عاقبت كجا ؟
كدام دل ؟
كدام دست ؟
آشتي دهد من و ترا؟
تو به هر كرانه گرم رستخيز
من خزان جاودانه پشت ميز
يك جهان ترانه ام شكسته در گلو
شعر بي جوانه ام
نشسته روبرو
پشت اي ديرچه هاي بسته
مي زنم هوار
اي بهار اي بهار اي بهار


با تمام اشكهايم

۳۴ بازديد
 

شرم تان باد اي
خداوندان قدرت
بس كنيد
بس كنيد از اينهمه ظلم و قساوت
بس كنيد
اي نگهبانان آزادي
نگهداران صلح
اي جهان را
لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اينكه مي باريد بر دلهاي مردم سرب داغ
موج خون است ايم كه مي رانيد بر آن كشتي خودكامگي موج خون
گر نه كوريد و نه كر
گر مسلسل هاتان يك لحظه ساكت مي شوند
بشنويد و بنگريد
بشنويد اين واي مادرهاي جان آزرده است
كاندرين شبهاي وححشت سوگواري مي كنند
بشنويد اين بانگ فرزندان مادر مردهاست
كز ستم هاي شما هر گوشه زاري مي كنند
بنگريد اين كشتزاران را كه مزدوران تان
روز و شب با خون مردم آبياري مي كنند
بنگريد اين خلق عالم را كه دندان بر جگر بيدادتان را بردباري ميكنند
دست ها از دست تان اي سنگ چشمان بر خداست
گر چه مي دانم
آنچه بيداري ندارد خواب مرگ بي گناهان است وجدان شماست
با تمام اشك هايم باز نوميدانه خواهش مي كنم
بس كنيد
بس كنيد
فكر مادرهاي دلواپس كنيد
رحم بر اين غنچه هاي نازك نورس كنيد
بس كنيد


بهمن

۳۰ بازديد
 

تو در كنار پنجره
نشسته اي به ماتم درخت ها
كه شانه هاي لخت شان خميده زير پاي برف
من از ميان قطره هاي گرم اشك
كه بر خطوط بي قرار روزنامه مي
چكد
من از فراز كوه هاي سر سپيد و كوره راه هاي نا پديد
نگاه مي كنم به پاره پارههاي تن
به لخته لخته هاي خون
كه خفته در سكوت دره هاي ژرف
درختهاي خسته گوش مي دهند
به ضجه مويه هاي باد
كه خشم سرخ برف را هوار ميزند
من و تو زار مي زنيم
درون قلب
هايمان
به جاي حرف


تاريك

۳۱ بازديد
 

چه جاي ماه
كه حتي شعاع فانوسي
درين سياهي جاويد كورسو نزند
به جز طنين قدمهاي گزمه سرمست
صداي پاي كسي
سكوت مرتعش شهر را نمي شكند
به هيچ كوي و گذر
صداي خنده مستانه اي نمي پيچد
كجا رها كنم اين بار غم كه بر دوش است ؟
چراغ ميكده آفتاب خاموش است


تنگنا

۳۰ بازديد
 

چنان فشرده شب تيره پا كه پنداري
هزار سال بدين حال باز مي ماند
به هيچ گوشه اي از چارسوي اين مرداب
خروس آيه آرامشي نمي خواند
چه انتظار
سياهي
سپيده مي داند ؟


همواره تويي

۳۰ بازديد
 

شب ها كه سكوت است و سكوت
است و سياهي
آواي تو مي خواندم از لابتناهي
آواي تو مي آردم از شوق به پرواز
شب ها كه سكوت است و سكوت است و سياهي
امواج نواي تو به من مي رسد از دور
دريايي و من تشنه مهر تو چو ماهي
وين شعله كه با هر نفسم مي جهد از جان
خوش مي دهد از گرمي اين شوق گواهي
ديدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهي
اي عشق تو را دارم و داراي جهانم
همواره تويي هرچه
تو گويي و تو خواهي