من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

دل افروزان شادي

۳۹ بازديد
 

نسيم صبح بوي گل پراكند
افق دريايي از نور است و لبخند
دل افروزان شادي را صلا زن
سيه كاران غم را در فروبند


خوش آمد بهار

۴۱ بازديد
 

خوش آمد بهار
گل از شاخه تابيد خورشيد وار
چو آغوش نوروزر پيروز بخت
گشوده رخ و بازوان درخت
گل افشاني ارغوان
نويد اميد است در باغ
جان
كه هرگز نماند به جاي
زمستان اهريمني
بهاران فرا ميرسد
پرستيدني
سراسر همه مژده ايمني
درين صبح فرخنده تابناك
كه از زندگي دم زند جان خاك
بيا با دل و جان پاك
همه لحظه ها را به شادي سپار
نوايي هم آهنگ ياران برآر
خوش آمد بهار


ترنم رنگين

۴۵ بازديد
 

يك كهكشان شكوفه گيلاس
نقشي كشيده بود بر آن نيلگون پرند
شعري نوشته بود بر آن آبي بلند
موسيقي بهار
چون موجي از لطافت شادي نشاط نور
در صحنه فضا مترنم بود
تالار دره راه
تا انتهاي دامنه مي پيمود
هر ذره وجود من از شور و حال مست
بر روي اين ترنم رنگين
آغوش مي گشود
ارديبهشت و دره دربند
تا هر كجا بود مسير نگاه گل
بام و هوا درخت زمين سبزه راه گل
تا بي كران طراوت
تا
دلبخواه گل
با اين كه دست مهر طبيعت ز شاخسار
گل مي كند نثار
در پهنه خزان زده روح اين ديار
يك لب خنده بازنبينم درين بهار
يك ديده بي سرشك نيابي به رهگذر
آيا من اين بهشت گل و نور و نغمه را
ناديده بگذرم
يك كهكشان شكوفه گيلاس را دريغ
بايد ز پشت پرده اي از
اشك بنگرم


قهر

۴۳ بازديد
 

در آمد از در
بيگانه وار سنگين تلخ
نگاه منجمدش
به راستاي افق مات در هوا مي ماند
نگاه منجمدش را به من نمي تاباند
عزاي عشق كهن را سياه
پوشيده
رخش همان سمن شير ماه نوشيده
نگاه منجمدش خالي از نوازش و نور
نگاه منجمدش كور
از غبار غرور
هزار صحرا از شهر آشنايي دور
نگاه منجمدش
همين نه بر رخم از آِتي دري نگشود
كه پرس و جوي دو نا آشنا در آن گم بود
نگاه منجدش را نگاه مي كردم
تنم ازين همه
سردي به خويش مي پيچيد
دلم ازين همه بيگانگي فروپاشيد
نگاه منجمدش را نگاه ميكردم
چگ.نه آن همه پيوند را ز خاطر برد ؟
چگونه آن همه احساس را به هيچ شمرد
چگونه آن همه خورشيد را به خاك سپرد
درين نگاه
درين منجمد درين بي درد
مگر چه بود كه پاي مرا به سنگ آورد
مگر چه بود كه روح مرا پريشان كرد
به خويش مي گفتم
چگونه م يبرد از راه يك نگاه تو را
چگونه دل به كساني سپرده اي كه به قهر
رها كنند و بسوزند بي گناه تو را
نگاه منجمدش را نگاه مي كردم
چگونه صاحب اين چهره سنگدل بوده ست
دلم به ناله در آمد كه
اي صبور
ملول
درون سينه اينان نه دل
كه گل بوده ست


آه آن همه خاك

۴۲ بازديد
 

بر خاك چه نرم مي خرامي اي مرد
آن گونه كه بر كفش تو ننشيند گرد
فردا كه جهان كنيم بدرود به درد
آه آن همه خاك را چه مي خواهد كرد


آيا

۴۲ بازديد
 

اي طفل بي گناه كه راحت نبوده اي
بيست و چهار ساعت ازين بيست و چار سال
گيرم كه پير گردي و در تنگناي دهر
با مردم زمانه بسازي هزار سال
آيا ميان اين
همه اندوه و درد و رنج
هرگز تفاوتي كند امسال و پارسال


آيا برادرانيم ؟

۴۴ بازديد
 

جاني شكسته دارم از دوستي
گريزان
در باورم نگنجد بيداد از عزيزان
وايا ستيزه جويان با دشمنان ستيزند
آيا برادرانيم با يكديگر ستيزان
آه آن اميدها كو
چون صبح نوشكفته
تا حال من ببينند در شام برگ ريزان
از جور دوست هرچند از پا افتادگانيم
ما را ازين گذرگاه اي عشق بر مخيزان


حاصل عشق

۴۴ بازديد
 

يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد خاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو


اي خفته روزگار

۴۳ بازديد
 

روي چمن از شكوفه ها رنگين شد
وز عطر اقاقيا هوا سنگين شد
در نغمه هر چلچله پيغامي هست
كاي خفته روزگار فروردين شد


آرزوي پاك

۴۴ بازديد
 

پرواز دسته جمعي مرغابيان شاد
بر پرنيان آبي روشن
در صبح تابناك طلايي
آه اي آرزوي پاك رهايي