من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 189 كيلوبايت )

با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي
تا بي‌خبر بميرد در درد خودپرستي
عاشق شو ار نه روزي كار جهان سر آيد
ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستي
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با كافران چه كارت گر بت نمي‌پرستي
سلطان من خدا را زلفت شكست ما را
تا كي كند سياهي چندين درازدستي
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گويد رموز مستي
آن روز ديده بودم اين فتنه‌ها كه برخاست
كز سركشي زماني با ما نمي‌نشستي
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از اين كشاكش پنداشتي كه جستي


اي دل مباش يك دم خالي ز عشق و مستي

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 232 كيلوبايت )

اي دل مباش يك دم خالي ز عشق و مستي
وان گه برو كه رستي از نيستي و هستي
گر جان به تن ببيني مشغول كار او شو
هر قبله‌اي كه بيني بهتر ز خودپرستي
با ضعف و ناتواني همچون نسيم خوش باش
بيماري اندر اين ره بهتر ز تندرستي
در مذهب طريقت خامي نشان كفر است
آري طريق دولت چالاكي است و چستي
تا فضل و عقل بيني بي‌معرفت نشيني
يك نكته‌ات بگويم خود را مبين كه رستي
در آستان جانان از آسمان مينديش
كز اوج سربلندي افتي به خاك پستي
خار ار چه جان بكاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخي مي در جنب ذوق مستي
صوفي پياله پيما حافظ قرابه پرهيز
اي كوته آستينان تا كي درازدستي


اي كه بر ماه از خط مشكين نقاب انداختي

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 378 كيلوبايت )

اي كه بر ماه از خط مشكين نقاب انداختي
لطف كردي سايه‌اي بر آفتاب انداختي
تا چه خواهد كرد با ما آب و رنگ عارضت
حاليا نيرنگ نقشي خوش بر آب انداختي
گوي خوبي بردي از خوبان خلخ شاد باش
جام كيخسرو طلب كافراسياب انداختي
هر كسي با شمع رخسارت به وجهي عشق باخت
زان ميان پروانه را در اضطراب انداختي
گنج عشق خود نهادي در دل ويران ما
سايه دولت بر اين كنج خراب انداختي
زينهار از آب آن عارض كه شيران را از آن
تشنه لب كردي و گردان را در آب انداختي
خواب بيداران ببستي وان گه از نقش خيال
تهمتي بر شب روان خيل خواب انداختي
پرده از رخ برفكندي يك نظر در جلوه گاه
و از حيا حور و پري را در حجاب انداختي
باده نوش از جام عالم بين كه بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختي
از فريب نرگس مخمور و لعل مي پرست
حافظ خلوت نشين را در شراب انداختي
و از براي صيد دل در گردنم زنجير زلف
چون كمند خسرو مالك رقاب انداختي
داور دارا شكوه‌اي آن كه تاج آفتاب
از سر تعظيم بر خاك جناب انداختي
نصره الدين شاه يحيي آن كه خصم ملك را
از دم شمشير چون آتش در آب انداختي


اي قصه بهشت ز كويت حكايتي

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 239 كيلوبايت )

اي قصه بهشت ز كويت حكايتي
شرح جمال حور ز رويت روايتي
انفاس عيسي از لب لعلت لطيفه‌اي
آب خضر ز نوش لبانت كنايتي
هر پاره از دل من و از غصه قصه‌اي
هر سطري از خصال تو و از رحمت آيتي
كي عطرساي مجلس روحانيان شدي
گل را اگر نه بوي تو كردي رعايتي
در آرزوي خاك در يار سوختيم
ياد آور اي صبا كه نكردي حمايتي
اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مايه داشتي و نكردي كفايتي
بوي دل كباب من آفاق را گرفت
اين آتش درون بكند هم سرايتي
در آتش ار خيال رخش دست مي‌دهد
ساقي بيا كه نيست ز دوزخ شكايتي
داني مراد حافظ از اين درد و غصه چيست
از تو كرشمه‌اي و ز خسرو عنايتي


آن غاليه خط گر سوي ما نامه نوشتي

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 194 كيلوبايت )

آن غاليه خط گر سوي ما نامه نوشتي
گردون ورق هستي ما درننوشتي
هر چند كه هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان كاش كه اين تخم نكشتي
آمرزش نقد است كسي را كه در اين جا
ياريست چو حوري و سرايي چو بهشتي
در مصطبه عشق تنعم نتوان كرد
چون بالش زر نيست بسازيم به خشتي
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
يك شيشه مي و نوش لبي و لب كشتي
تا كي غم دنياي دني اي دل دانا
حيف است ز خوبي كه شود عاشق زشتي
آلودگي خرقه خرابي جهان است
كو راهروي اهل دلي پاك سرشتي
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدير چنين بود چه كردي كه نهشتي


ديدم به خواب دوش كه ماهي برآمدي

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 300 كيلوبايت )

ديدم به خواب دوش كه ماهي برآمدي
كز عكس روي او شب هجران سر آمدي
تعبير رفت يار سفركرده مي‌رسد
اي كاج هر چه زودتر از در درآمدي
ذكرش به خير ساقي فرخنده فال من
كز در مدام با قدح و ساغر آمدي
خوش بودي ار به خواب بديدي ديار خويش
تا ياد صحبتش سوي ما رهبر آمدي
فيض ازل به زور و زر ار آمدي به دست
آب خضر نصيبه اسكندر آمدي
آن عهد ياد باد كه از بام و در مرا
هر دم پيام يار و خط دلبر آمدي
كي يافتي رقيب تو چندين مجال ظلم
مظلومي ار شبي به در داور آمدي
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دريادلي بجوي دليري سرآمدي
آن كو تو را به سنگ دلي كرد رهنمون
اي كاشكي كه پاش به سنگي برآمدي
گر ديگري به شيوه حافظ زدي رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدي


سبت سلمي بصدغيها فؤادي

۳۲ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 219 كيلوبايت )

سبت سلمي بصدغيها فؤادي
و روحي كل يوم لي ينادي
نگارا بر من بي‌دل ببخشاي
و واصلني علي رغم الاعادي
حبيبا در غم سوداي عشقت
توكلنا علي رب العباد
امن انكرتني عن عشق سلمي
تزاول آن روي نهكو بوادي
كه همچون مت به بوتن دل و اي ره
غريق العشق في بحر الوداد
به پي ماچان غرامت بسپريمن
غرت يك وي روشتي از امادي
غم اين دل بواتت خورد ناچار
و غر نه او بني آنچت نشادي
دل حافظ شد اندر چين زلفت
بليل مظلم و الله هادي


به جان او كه گرم دسترس به جان بودي

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 227 كيلوبايت )

به جان او كه گرم دسترس به جان بودي
كمينه پيشكش بندگانش آن بودي
بگفتمي كه بها چيست خاك پايش را
اگر حيات گران مايه جاودان بودي
به بندگي قدش سرو معترف گشتي
گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودي
به خواب نيز نمي‌بينمش چه جاي وصال
چو اين نبود و نديديم باري آن بودي
اگر دلم نشدي پايبند طره او
كي اش قرار در اين تيره خاكدان بودي
به رخ چو مهر فلك بي‌نظير آفاق است
به دل دريغ كه يك ذره مهربان بودي
درآمدي ز درم كاشكي چو لمعه نور
كه بر دو ديده ما حكم او روان بودي
ز پرده ناله حافظ برون كي افتادي
اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودي


چه بودي ار دل آن ماه مهربان بودي

۳۲ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 155 كيلوبايت )

چه بودي ار دل آن ماه مهربان بودي
كه حال ما نه چنين بودي ار چنان بودي
بگفتمي كه چه ارزد نسيم طره دوست
گرم به هر سر مويي هزار جان بودي
برات خوشدلي ما چه كم شدي يا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودي
گرم زمانه سرافراز داشتي و عزيز
سرير عزتم آن خاك آستان بودي
ز پرده كاش برون آمدي چو قطره اشك
كه بر دو ديده ما حكم او روان بودي
اگر نه دايره عشق راه بربستي
چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي


سحر با باد مي‌گفتم حديث آرزومندي

۳۲ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 287 كيلوبايت )

سحر با باد مي‌گفتم حديث آرزومندي
خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي
دعاي صبح و آه شب كليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي‌رو كه با دلدار پيوندي
قلم را آن زبان نبود كه سر عشق گويد باز
وراي حد تقرير است شرح آرزومندي
الا اي يوسف مصري كه كردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر كجا شد مهر فرزندي
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه مي‌پرسي در او همت چه مي‌بندي
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا كي
دريغ آن سايه همت كه بر نااهل افكندي
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
به شعر حافظ شيراز مي‌رقصند و مي‌نازند
سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي