من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

زان يار دلنوازم شكريست با شكايت

۳۲ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 310 كيلوبايت )

زان يار دلنوازم شكريست با شكايت
گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم
يا رب مباد كس را مخدوم بي عنايت
رندان تشنه لب را آبي نمي‌دهد كس
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كان جا
سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و مي‌پسندي
جانا روا نباشد خون ريز را حمايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌اي برون آي اي كوكب هدايت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان وين راه بي‌نهايت
اي آفتاب خوبان مي‌جوشد اندرونم
يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كش صد هزار منزل بيش است در بدايت
هر چند بردي آبم روي از درت نتابم
جور از حبيب خوشتر كز مدعي رعايت
عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخواني در چارده روايت


چه لطف بود كه ناگاه رشحه قلمت

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 271 كيلوبايت )

چه لطف بود كه ناگاه رشحه قلمت
حقوق خدمت ما عرضه كرد بر كرمت
به نوك خامه رقم كرده‌اي سلام مرا
كه كارخانه دوران مباد بي رقمت
نگويم از من بي‌دل به سهو كردي ياد
كه در حساب خرد نيست سهو بر قلمت
مرا ذليل مگردان به شكر اين نعمت
كه داشت دولت سرمد عزيز و محترمت
بيا كه با سر زلفت قرار خواهم كرد
كه گر سرم برود برندارم از قدمت
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتي
كه لاله بردمد از خاك كشتگان غمت
روان تشنه ما را به جرعه‌اي درياب
چو مي‌دهند زلال خضر ز جام جمت
هميشه وقت تو اي عيسي صبا خوش باد
كه جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت


مدامم مست مي‌دارد نسيم جعد گيسويت

۳۳ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 196 كيلوبايت )

مدامم مست مي‌دارد نسيم جعد گيسويت
خرابم مي‌كند هر دم فريب چشم جادويت
پس از چندين شكيبايي شبي يا رب توان ديدن
كه شمع ديده افروزيم در محراب ابرويت
سواد لوح بينش را عزيز از بهر آن دارم
كه جان را نسخه‌اي باشد ز لوح خال هندويت
تو گر خواهي كه جاويدان جهان يك سر بيارايي
صبا را گو كه بردارد زماني برقع از رويت
و گر رسم فنا خواهي كه از عالم براندازي
برافشان تا فروريزد هزاران جان ز هر مويت
من و باد صبا مسكين دو سرگردان بي‌حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوي گيسويت
زهي همت كه حافظ راست از دنيي و از عقبي
نيايد هيچ در چشمش بجز خاك سر كويت


شهرها در شعر شاعران پارسي گو

۳۲ بازديد

شهرها در شعر شاعران پارسي گو

شاعران در هر دوره متاثر از محيط اطراف خود هستند، آنان به يار و ديار و شهر و كاشانه خود عشق و الفت خاصي دارند؛ برخي از شاعران تا پايان عمر حيات خويش در زادگاه خود ساكن بودند و برخي همانند سعدي شيرازي و ناصر خسروقبادياني سالها در بلاد مختلف زندگي كردند. بسياري از شاعران در اشعارشان نام زادگاه و شهر خود را به نيكي ياد نمودند، و برخي نيز از شهري كه عبور نمودند به پاس بزرگداشت شهر و يا خاطره ي شاعر كه از آنجا داشته ذكري و يادي نموده؛ نگاه شاعران با ساير مردم متفاوت است، آنان چشماني بسيار ژرف نگر وحافظه بسيار قوي واز قدرت تخيل بالا و با فصاحت و بلاغت و شيوايي شعر  بر سمند سخن مي تازند.

ايران و شهر هاي آن

اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست

اين خاك چه زيباست ولي خاك وطن نيست

آن كشور نو آن وطــــن دانش و صنعت

هرگز به دل انگيــــــــــزي ايران كهن نيست

در مشهد و يزد و قم و سمنان و لرستان

لطفي است كه در كلگري و نيس و پكن نيست

در دامن بحر خزر و ساحل گيلان

موجي است كه در ساحل درياي عدن نيست

در پيكر گلهاي دلاويز شميران

عطري است كه در نافه ي آهوي ختن نيست

آواره ام و خسته و سرگشته و حيران

هرجا كه روم هيچ كجا خانه من نيست

آوارگي وخانه به دوشي چه بلاييست

دردي است كه همتاش در اين دير كهن نيست

من بهر كه خوانم غزل سعدي و حافظ

در شهر غريبي كه در او فهم سخن نيست

هركس كه زند طعنه به ايراني و ايران

بي شبهه كه مغزش به سر و روح به تن نيست

پاريس قشنگ است ولي نيست چو تهران

لندن به دلاويزي شيراز كهن نيست

هر چند كه سرسبز بود دامنه آلپ

چون دامن البرز پر از چين وشكن نيست

اين كوه بلند است ولي نيست دماوند

اين رود چه زيباست ولي رود تجن نيست

اين شهرعظيم است ولي شهرغريب است

اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست

 شعر از : مرحوم دكتر فرشيد ورد استاد دانشگاه

 

شيراز در شعر شاعران

چشم بگشا و فرق كن آخر     /  عنبر از خاك و شكر از شيراز

سنايي غزنوي

 

خوشا سپيده‌دمي باشد آنكه بينم باز  /    رسيده بر سر الله اكبر شيراز 

به حق كعبه و آن كس كه كرد كعبه بنا    /   كه دار مردم شيراز در تجمل و ناز

سعدي شيرازي

 

چون مي‌گذري به خاك شيراز   /    گو من به فلان زمين اسيرم

اي باد چو مي‌روي به شيراز  /   گو من به فلان زمين اسيرم

سعدي شيرازي

 

خوشا شيراز و وضع بي‌مثالش   /  خداوندا نگه‌دار از زوالش

به شيراز آي و فيض روح قدسي /  بجوي از مردم صاحب كمالش

حافظ شيرازي

 

سلام اي شهر شيخ و خواجه شيراز    /  سلام اي مهد عشق و مدفن راز

سلام اي قبله تقديس و تقوا      /   سلام اي قلعهء سيمرغ و عنقا

سلام اي شهر عشق و آشنايي  /   سلام اي آشيان روشنايي

استاد شهريار

 

آن بهشت جاودان شيراز مي‌باشد كه باد   /     مشك تر مي‌آورد با خود ز هرسو بار بار

هركه بيند همچو من شيراز را فصل بهار     /  مي‌زند بي‌شك از اين‌جا پشت پا بر هر ديار

فريدون مشيري

 

اي شهر شاعر پَروَرو، شيراز از گل بهترو     /     كو شاعرو، كو دلبرو، كو ساقيو، كو ساغرو

 كو پَرگلو، كو بلبلو، گو دشتِ ياسم و سمبلو      /    كو نهرِ آبو، كو پُلو، كو زمزمه شاخه تَرو

بيژن سمندر

 

بود آيا كه دگر بار به شيراز رسم     /   بار ديگر بمراد دل خود باز رسم

هست راز ازلي در دل شيراز نهان    /    خرم آنروز كه كس بر سر آن راز رسم

استادمحمد تقي بهار

 

هر باغبان كه گل به سوي برزن آورد

شيراز را دوباره به ياد من آورد

آن‌جا كه گر به شاخ گلي آرزوت هست

گل‌چين به پيشگاه تو يك خرمن آورد

نازم هواي فارس كه از اعتدال آن

بادام‌بن شكوفه مه بهمن آورد

نوروز‌ماه، فاخته و عندليب را

در بوستان، نواگر و بربط‌زن آورد

ابر هزارپاره بگيرد ستيغ كوه

چون لشكري كه رو به سوي دشمن آورد

من در كنار باغ كنم ساعتي درنگ

تا دل‌نواز من خبر از گلشن آورد

آيد دوان دوان و نهد بركنار من

آن نرگس و بنفشه كه در دامن آورد

دكتر صورتگر

  اصفهان در شعر شاعران

اصفهان سرچشمــــه ي علم هنر

شهر زيبا مردمـــانت بختـــور

شهـره در عالم بـــه تاريخ بشـر

مردمـانت اهـل دانش باهنـــر

صد نشانت يادگار انــــدر جهان

باغ و بستـــاني يقين عين جنان

كاخ عـالي چلستــــونت با صفا

مسجـــد شيخت پـر از عطرخدا

هر پلي بر زنـــده رود ت استوار

نام نيكـــويش بـودصد افتخار

نام خواجو برلبــــــان گل آورد

سي وسه,پل از دلـت غم مي برد

مارنان وجـــي صفا بر زنده رود

زندرودت خوش بودباعطر وعود

منصور مقدم

 

 

گر چه صد رود است از چشم روان   /   زنده رود و باغ كاران ياد باد

راز حافظ بعد از اين ناگفته ماند   /  اى دريغ از روزگاران ياد باد

حافظ

 

از آن پس ز كشور مهان جهان /  برفتند يكسو سوي اصفهان

استاد فردوسي

 

گرچه زنده‌رود آب حيات است / ولي شيراز ما از اصفهان به

جناب حافظ

 

اصفهان نيمي از جهان گفتند/ نيمي از وصف اصفهان گفتند

استاد محمد تقي بهار

 

حسن‌انداز بيان از من مجو/خوانسار و اصفهان از من مجو

گرچه هندي در عذوبت شكر است/ طرز گفتار دري شيرين‌تر است

اقبال لاهوري

 

نيل كم از زنده‌رود و مصر كم از جي/ قاهره مقهور پادشاي صفاهان

خاقاني شرواني

 

كنون سر همه التفات‌ها آنست/ كه يك دوسال دهي رخصت صفاهانم

صائب تبريزي

  مشهد در شعر شاعران

اين دست ما نشاني ز خواسته است/ دست گل محبت از اين بيت عطا كنند

در دل ما محبت مشهد نوشته است/ گويي روي پشت سرت را مكن نگاه

منتظر فرج

  تبريز در شعر شاعران

اين همان تبريز كز جانبازي  و  مردانگي  / در ره عشق وطن صدره فزون دادامتحان

استاد شهريار

 

بريز  مرا  مونس   جان   خواهد   بود    /    پيوسته  مرا   ورد   زبان   خواهد بود

كمال خجندي

 

باخطي برجسته درتاريخ ايران نقش بست   /   همّت  والاي  سردار  مهين  ستارخان

استاد شهريار

 

شهر تبريز است مشكين مرز و بوم

كوي شمس و كعبه ملاي روم

شهر   تبريز   است و   مهد انقلاب

آشيان شير و شاهين و عقاب

شهر تبريزاست وجان قربان جانان مي كند

سرمه چشم از غبار كفش مهمان مي كند

شهر   تبريز   است  و  پير روزگار

سر گذشت   او   بهين آمورگار

شهر تبريز است مشكين مرز و بوم

كوي شمس و كعبه ملاي روم

شهر   تبريز   است و   مهد انقلاب

آشيان شير و شاهين و عقاب

شهر تبريزاست وجان قربان جانان مي كند

سرمه چشم از غبار كفش مهمان مي كند

شهر   تبريز   است  و  پير روزگار

سر گذشت   او   بهين آمورگار


اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 231 كيلوبايت )

اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است كان تو راست صلاح
سواد زلف سياه تو جاعل الظلمات
بياض روي چو ماه تو فالق الاصباح
ز چين زلف كمندت كسي نيافت خلاص
از آن كمانچه ابرو و تير چشم نجاح
ز ديده‌ام شده يك چشمه در كنار روان
كه آشنا نكند در ميان آن ملاح
لب چو آب حيات تو هست قوت جان
وجود خاكي ما را از اوست ذكر رواح
بداد لعل لبت بوسه‌اي به صد زاري
گرفت كام دلم ز او به صد هزار الحاح
دعاي جان تو ورد زبان مشتاقان
هميشه تا كه بود متصل مسا و صباح
صلاح و توبه و تقوي ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون كسي نيافت صلاح


تويي كه بر سر خوبان كشوري چون تاج

۳۳ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 226 كيلوبايت )

تويي كه بر سر خوبان كشوري چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج
بياض روي تو روشن چو عارض رخ روز
سواد زلف سياه تو هست ظلمت داج
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
از اين مرض به حقيقت شفا نخواهم يافت
كه از تو درد دل اي جان نمي‌رسد به علاج
چرا همي‌شكني جان من ز سنگ دلي
دل ضعيف كه باشد به نازكي چو زجاج
لب تو خضر و دهان تو آب حيوان است
قد تو سرو و ميان موي و بر به هيئت عاج
فتاد در دل حافظ هواي چون تو شهي
كمينه ذره خاك در تو بودي كاج


درد ما را نيست درمان الغياث

۳۶ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 115 كيلوبايت )

درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث
دين و دل بردند و قصد جان كنند
الغياث از جور خوبان الغياث
در بهاي بوسه‌اي جاني طلب
مي‌كنند اين دلستانان الغياث
خون ما خوردند اين كافردلان
اي مسلمانان چه درمان الغياث
همچو حافظ روز و شب بي خويشتن
گشته‌ام سوزان و گريان الغياث


دي پير مي فروش كه ذكرش به خير باد

۳۳ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 142 كيلوبايت )

دي پير مي فروش كه ذكرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد
گفتم به باد مي‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول كن سخن و هر چه باد باد
سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست
از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهي به هيچ
در معرضي كه تخت سليمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حكيمان ملالت است
كوته كنيم قصه كه عمرت دراز باد


دل من در هواي روي فرخ

۳۲ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 231 كيلوبايت )

دل من در هواي روي فرخ
بود آشفته همچون موي فرخ
بجز هندوي زلفش هيچ كس نيست
كه برخوردار شد از روي فرخ
سياهي نيكبخت است آن كه دايم
بود همراز و هم زانوي فرخ
شود چون بيد لرزان سرو آزاد
اگر بيند قد دلجوي فرخ
بده ساقي شراب ارغواني
به ياد نرگس جادوي فرخ
دوتا شد قامتم همچون كماني
ز غم پيوسته چون ابروي فرخ
نسيم مشك تاتاري خجل كرد
شميم زلف عنبربوي فرخ
اگر ميل دل هر كس به جايست
بود ميل دل من سوي فرخ
غلام همت آنم كه باشد
چو حافظ بنده و هندوي فرخ


روز وصل دوستداران ياد باد

۳۳ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 199 كيلوبايت )

روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد
كامم از تلخي غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران ياد باد
گر چه ياران فارغند از ياد من
از من ايشان را هزاران ياد باد
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
كوشش آن حق گزاران ياد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ كاران ياد باد
راز حافظ بعد از اين ناگفته ماند
اي دريغا رازداران ياد باد