ديروز اگر سوخت اي دوست غم برگ و بار من و تو
امروز مي آيد از باغ بوي بهار من و تو
آن جا در آن برزخ سرد در كوچه هاي غم و درد
غير از شب آيا چه مي ديد چشمان تار من و تو؟
ديروز در غربت باغ من بودم و يك چمن داغ
امروز خورشيد در دشت آيينه دار من و تو
غرق غباريم و غربت با من بيا سمت باران
صد جويبار است اينجا در انتظار من و تو
اين فصل فصل من و توست فصل شكوفايي ما
برخيز با گل بخوانيم اينك بهار من و تو
با اين نسيم سحرخيز برخيز اگر جان سپرديم
در باغ مي ماند يا دوست گل يادگار من و تو
چون رود اميدوارم بي تابم و بي قرارم
من مي روم سوي دريا جاي قرار من و تو
"براي جستجو در اشعار سلمان هراتي كليك كنيد"
سلمان هراتي در سال ۱۳۳۸ در روستاي مرزدشت تنكابن مازندران در خانوادهاي مذهبي متولد شد. درسهاي ابتدايي تا پايان دوران متوسطه را در زادگاهش خواند. سپس در دانشسراي راهنمايي تحصيلي پذيرفته شد و پس از دو سال در رشته هنر ، مدرك فوق ديپلم اخذ كرد. وي پس از پايان تحصيلات در يكي از مدارس روستاهاي دور لنگرود مشغول تدريس شد.
تخلص او در اشعارش «آذرباد» بود و در شعرهايش ميتوانيم تاثير از سهراب سپهري و فروغ فرخزاد را نگاه كنيم. او حتي يكي از شعرهايش را تقديم به سهراب سپهري كرده بود. دوستي او با سيدحسن حسيني و قيصر امينپور زبانزد است. سيدحسن حسيني بعد از مرگ سلمان يكي از بهترين آثار ادبيش يعني كتاب بيدل ، سپهري و سبك هندي را تقديم به او كرد و قيصر امين پور هم كليات او را منتشر كرد.
نام كتاب : مجموعه اي از داستان هاي كوتاه و متون عاطفي
نويسنده : نامشخص
تعداد صفحات : ۷۶
حجم كتاب : ۲۳۵ كيلوبايت