با شتاب روزافزون تحولات و دگرگونيها در دنياي كنوني كه عصر اطلاعات و ارتباطات است و به دليل بيثباتي و تغييرپذيري و نيز غيرقابل پيشبيني بودن اين تغييرات، آنچه كه كشورهاي جهان به ويژه كشورهاي در حال توسعه را در جهت افزايش بهرهوري و پيشرفت و ترقي آنها مدد ميرساند، همانا استفاده از فرصتها در رقابت با ساير كشورهاست و اين امر ميسر نميگردد مگر با درايت و خلاقيت مديران و نيز تاثير مديران در پرورش خلاقيت كاركنان كه با كمك يكديگر در جهت رشد و بالندگي سازمان خود و در نتيجه، جامعه بكوشند.
از خلاقيت تعاريف متعددي شده است اما خلاقيت از ديدگاه سازماني عبارت است از ارايه فكر و طرح نوين براي بهبود و ارتقاي كميت يا كيفيت سازمان، افزايش خلاقيت در سازمانها ميتواند به ارتقاي كميت و كيفيت خدمات، كاهش هزينهها، جلوگيري از اتلاف منابع، كاهش بوروكراسي، افزايش رقابت، افزايش كارايي و بهرهوري، ايجاد انگيزش و رضايتشغلي در كاركنان منجر گردد.
نقش مدير در پرورش خلاقيت، تحريك و تشويق كاركنان، تفويض اختيار به كاركنان، پيدا كردن ذهنهاي خلاق و استفاده از خلاقيت ديگران است. نظام مديريت مشاركتي با تكيه بر خودكنترلي كاركنان، مشورت، تشويق به ابتكار و احترام به افراد، نقش مهمي در پرورش خلاقيت كاركنان ايفا ميكند. تكنيكهاي خلاقيت گروهي شامل تحرك مغزي، گردش تخيلي، تفكر موازي، ارتباط اجباري، شش كلاه تفكر، از تكنيكهاي مؤثر در تقويت تفكر خلاق هستند.
خلاقيت داراي سه مؤلفه است: تخصص، تفكر خلاق و انگيزش كه ميتواند دروني و بيروني باشد، مديران روي هر سه اين خصوصيات ميتوانند اثر گذارند ولي بر روي انگيزش كاركنان بيشتر از دو مؤلفه ديگر تأثير گذار هستند.
با پيشرفت روزافزون دانش و فناوري و جريان گسترده اطلاعات، امروزه جامعه ما نيازمند آموزش مهارتهايي است كه با كمك آن بتواند همگام با توسعه علم و فناوري به پيش بروند. هدف بايد پرورشانسانهايي باشد كه بتوانند با مغزي خلاقبا مشكلات روبرو شده و بهحل آنها بپردازند. بهگونهاي كه انسانها بتوانند به خوبي با يكديگر ارتباط برقرار كرده و با بهرهگيرياز دانش جمعي و توليد افكار نو مشكلات را از ميان بردارند. امروزه مردم ما نيازمند آموزشخلاقيت هستند كه با خلق افكار نو به سوي يك جامعه سعادتمند قدم بردارند. رشد فزاينده اطلاعات، سبب شده است كه هر انساني از تجربه و علم و دانشي برخوردار باشد كه ديگري فرصت كسب آنها را نداشتهباشد، لذا به جريان انداختن اطلاعات حاوي علم و دانش و تجربه در بين انسانها يكي از رموز موفقيت در دنياي امروز است. هيچكسقادر نيست به ميزان اطلاعات واقعي هر كسكه در گوشه ذهن او نهفته است پي ببرد. اين اطلاعات زماني به حركت در ميآيد كه انگيزهاي قوي سبب رها شدن آن به بيرون ذهن ميشود. در اين مرحله انسانها به سرنوشت يكديگر حساسند و در جهت رشد يكديگر ميكوشند و در نهايت سبب ميشود جرياني از علم و دانش و تجربيات ميان آنها جاري شود كه همين امر زمينهساز نوآوري و خلاقيت خواهد بود.
يكي از عوامل مؤثر در بروز خلاقيت در يك جامعه، زمينهسازي و بسترسازي در بين انسانها جهت ايجاد فرهنگي است كه در آن همگان در تلاش براي رشد دادن ديگري هستند و با تاثير بر روي يكديگر به پيشرفت جامعه كمك ميكنند. يكي از شرايط لازم براي پديدار شدن افكار نو، وجود آرامش براي مغز است. به همين خاطر لازم است انسانها بكوشند در جامعه شرايطي پديد آيد كه در بستر آن مغز بينديشد و تكامل يابد و سببساز افكار نو شده و شرايط براي سازندگي در جامعه مهيا شود.
با افزايش سپردهگذاريهاي اخلاقي ميتوان شرايط را براي شكلگيري يكمحيط آرامبخش در جامعه فراهمكرد، كاهش سپردهگذاريهاي اخلاقي در جامعه سبب ميشود كه زمينه براي گسسته شدن روابط اجتماعي گسترش يابد و با سستشدن پيوندهاي اجتماعي، شرايط لازم براي بروز خلاقيت در جامعه سختتر ميشود. زيرا فرصتي براي تفكر كردن وجود نخواهد داشت.
در عصر يخبندان بسياري از حيوانات يخ زدند و مردند. ميگويند خارپشت ها وخامت اوضاع را دريافتند و تصميم گرفتند دور هم جمع شوند و بدين ترتيب همديگر را حفظ كنند. وقتي نزديكتر به هم بودند گرمتر ميشدند؛ ولي خارهايشان يكديگر را زخمي ميكرد. بخاطر همين تصميم گرفتند از هم دور شوند ولي از سرما يخ زده مي مردند. از اينرو مجبور بودند يا خارهاي دوستان را تحمل كنند، يا نسلشان منقرض شود. پس دريافتند كه بهتر است باز گردند و گرد هم آيند و آموختند كه: با زخم كوچكي كه همزيستي با كسان بسيار نزديك به وجود ميآورد زندگي كنند، چون گرماي وجود ديگري مهمتر است. اين چنين توانستند زنده بمانند. بهترين رابطه اين نيست كه اشخاص بي عيب و نقص را گرد هم مي آورد بلكه آن است هر كسي با ديگري ارتباط قلبي عميق داشته باشد و فرد بياموزد با معايب ديگران كنار آيد و خوبي هاي آنان را تحسين نمايد.
در عصر يخبندان بسياري از حيوانات يخ زدند و مردند. ميگويند خارپشت ها وخامت اوضاع را دريافتند و تصميم گرفتند دور هم جمع شوند و بدين ترتيب همديگر را حفظ كنند. وقتي نزديكتر به هم بودند گرمتر ميشدند؛ ولي خارهايشان يكديگر را زخمي ميكرد. بخاطر همين تصميم گرفتند از هم دور شوند ولي از سرما يخ زده مي مردند. از اينرو مجبور بودند يا خارهاي دوستان را تحمل كنند، يا نسلشان منقرض شود. پس دريافتند كه بهتر است باز گردند و گرد هم آيند و آموختند كه: با زخم كوچكي كه همزيستي با كسان بسيار نزديك به وجود ميآورد زندگي كنند، چون گرماي وجود ديگري مهمتر است. اين چنين توانستند زنده بمانند. بهترين رابطه اين نيست كه اشخاص بي عيب و نقص را گرد هم مي آورد بلكه آن است هر كسي با ديگري ارتباط قلبي عميق داشته باشد و فرد بياموزد با معايب ديگران كنار آيد و خوبي هاي آنان را تحسين نمايد.
در عصر يخبندان بسياري از حيوانات يخ زدند و مردند. ميگويند خارپشت ها وخامت اوضاع را دريافتند و تصميم گرفتند دور هم جمع شوند و بدين ترتيب همديگر را حفظ كنند. وقتي نزديكتر به هم بودند گرمتر ميشدند؛ ولي خارهايشان يكديگر را زخمي ميكرد. بخاطر همين تصميم گرفتند از هم دور شوند ولي از سرما يخ زده مي مردند. از اينرو مجبور بودند يا خارهاي دوستان را تحمل كنند، يا نسلشان منقرض شود. پس دريافتند كه بهتر است باز گردند و گرد هم آيند و آموختند كه: با زخم كوچكي كه همزيستي با كسان بسيار نزديك به وجود ميآورد زندگي كنند، چون گرماي وجود ديگري مهمتر است. اين چنين توانستند زنده بمانند. بهترين رابطه اين نيست كه اشخاص بي عيب و نقص را گرد هم مي آورد بلكه آن است هر كسي با ديگري ارتباط قلبي عميق داشته باشد و فرد بياموزد با معايب ديگران كنار آيد و خوبي هاي آنان را تحسين نمايد.
در عصر يخبندان بسياري از حيوانات يخ زدند و مردند. ميگويند خارپشت ها وخامت اوضاع را دريافتند و تصميم گرفتند دور هم جمع شوند و بدين ترتيب همديگر را حفظ كنند. وقتي نزديكتر به هم بودند گرمتر ميشدند؛ ولي خارهايشان يكديگر را زخمي ميكرد. بخاطر همين تصميم گرفتند از هم دور شوند ولي از سرما يخ زده مي مردند. از اينرو مجبور بودند يا خارهاي دوستان را تحمل كنند، يا نسلشان منقرض شود. پس دريافتند كه بهتر است باز گردند و گرد هم آيند و آموختند كه: با زخم كوچكي كه همزيستي با كسان بسيار نزديك به وجود ميآورد زندگي كنند، چون گرماي وجود ديگري مهمتر است. اين چنين توانستند زنده بمانند. بهترين رابطه اين نيست كه اشخاص بي عيب و نقص را گرد هم مي آورد بلكه آن است هر كسي با ديگري ارتباط قلبي عميق داشته باشد و فرد بياموزد با معايب ديگران كنار آيد و خوبي هاي آنان را تحسين نمايد.
ديويد بارلتي بازپرس پليس وقتي از محل هشتمين قتل جنايتهاي زنجيره اي برگشت به خبرنگاران گفت: من راز قتلها را كشف كرده ام، اما فعلاً چيزي به شما نمي گويم تا قاتل فرار نكند. مطمئن باشيد فردا آن زن جوان جنايتكار را پيدا مي كنم. بعد هم به اصرار خبرنگاران براي فاش كردن راز جنايت توجه نكرد و به خانه برگشت. در راه خانه با خودش گفت: فردا صبح وقتي با كت و كلاه قرمز توي خيابانها راه بروم، آن زن ديوانه را كه قاتل مرداني با كت و كلاه قرمز است خواهم شناخت. فردا صبح جسد بازرس بارتلي را در خانه اش يافتند، در حالي كه زنش با يك ساطور بالاي جنازه ديويد كه كلاه و كت قرمز داشت نشسته بود. نوشته: آنينو پائولو
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ. ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ: ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ چي؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﺮﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ؛ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ مي كند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ. ﻣﻦ بايد ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ!! ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ مي كردي ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴ ﺸﻪ! ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ
سوپ
شاعر : يوسف افشين
سرفه هاش بر سفره.چاي دبش در قوريست
روي تخت لم داده شاعري كه منشوريست
دورم از تو من دورم.دورتر بشو از من
دوستي من با تو از قديم در دوريست
من حروف در مشتم.تو تفنگ در ذهنت
هر دو شاعريم اما شعر هاي تو زوريست
سبزي خيابان را خار خشك مي بيني
عيب از خيابان نيست هر چه هست از كوريست
گوشه ي عبايت را روي عينكت …اصلن
ول كن اين قضايا را اين چه شعر ناجوريست؟
بحث را عوض كردم:توي شعر هاي تو
فرق مي كند آيا تر رو ريست با توريست؟
سوپ سوپ خوبي شد؛فلفلش ولي كم بود
سوپ خوب كم داريم.آشپز كدوم گوريست؟
دكترم كجا رفته؟…..(پيري و فراموشي؟)
دكترت گمان كرده توي هاله ي نوريست
زير تخت قايم شو مثل بچگي هايت
ترس با فراموشي از عوارض پيريست
"براي جستجو در اشعار ساير شاعران كليك كنيد"
در اين بخش از وبلاگ اشعار شاعراني رو قرار داده ايم كه در قسمت موضوعات وبلاگ اسمشان نيست و زندگينامه و اشعار كاملي را از آنها نداريم
شما مي توانيد با ورود به اين قسمت از اشعار جديد و زيبايشان استفاده كنيد
* نكته بسيار مهم : درج اشعار شاعران در اين قسمت به معناي كم ارزش بودن كارشان نيست و عبارت "ساير شاعران" حاوي هيچ گونه توهين به اين عزيزان نمي باشد
آخرين بروز رساني : 1396/01/10
تعداد اشعار اين بخش : 3930
براي ورود به اين بخش كليك كنيد