من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

نقاره زدم بهار آمد

۳۰ بازديد

نقاره زدم بهار آمد

بس لاله به دست يار آمد

آن سبزه كه دست من نهاد او

يكبار دگر به كار آمد


باد صبا زلف تو را شانه كرد

۳۰ بازديد

 باد صبا زلف تو را شانه كرد

بلبل بى‏دانه در او لانه كرد

برگ درخت و چمن از رقص خويش

رو به تو و پشت به بيگانه كرد


آن كه دى آمد و يك جرعه ز پيمانه گرفت

۳۰ بازديد

آن كه دى آمد و يك جرعه ز پيمانه گرفت

ز آتش مستى خود دامن پروانه گرفت

در بيابان و در و دشت و چمن آزاد است

آن كه از ساغر بشكسته‏ى ديوانه گرفت


دل به ره كوى دوست عزم سفر مى‏كند

۲۹ بازديد

دل به ره كوى دوست عزم سفر مى‏كند

دوست ز غفلت ز وى باز گذر مى‏كند

ناله‏ى دل را كجا اين دل زخمى برد

بر كه توان گفت غم گويى اثر مى‏كند؟


قصه پايان يابد از بود و نبود

۲۹ بازديد

قصه پايان يابد از بود و نبود

يا بدى باقى به گردون يا كه جود

گر بدى ديدى ز بد دورى گزين

وز سر خوبى صباحى در سجود


حرف دل خستگان ناله و افغان بود

۲۹ بازديد

حرف دل خستگان ناله و افغان بود

سينه‏ى دل مردگان آتش سوزان بود

ديده‏ى يعقوب تر از غم تنها پسر

آن چه نماندش اثر يوسف كنعان بود


موى خضاب مى‏كنم

۳۴ بازديد

موى خضاب مى‏كنم

ديده پر آب مى‏كنم

اشك فرو مرده‏ام

گويى سراب مى‏كنم


عاقبت حلقه به در زد مه پيمانه بدست

۲۹ بازديد

عاقبت حلقه به در زد مه پيمانه بدست

از زمان گفت و وز آن واعظ دردانه پرست

سخنش دوش به ميخانه رسيد و دم صبح

ز خمارى ره پيران بگرفت از ما رست


دل پيام خويش را با رازداران گفته است

۳۴ بازديد

دل پيام خويش را با رازداران گفته است

كز زبان و از دل آن پرده داران گفته است

روضه‏ى رضوان و اشك و ماتمى را از ضمير

بر دل سنگ از جفايى همچو باران گفته است


عارف ز پياله دم زند لوطى ز مى

۲۷ بازديد

عارف ز پياله دم زند لوطى ز مى

حقا ز گلو و ناى وى گردد قى

درويش پى هواى هو هوهو گفت

صوفى پى دف روانه شد دود ز نى