حافظ و سعدي هر دو از قله هاي شعر فارسي هستند. اين دو كه اشعارشان بازتاب فرهنگ ايراني ـ اسلامي است تفاوت هايي با هم دارند. حافظ انساني درونگراست كه از شيراز آن طرف تر نرفته است. غزلش هم درونگراست و عاشقانه و دروني، اما سعدي واعظ است، جهانگرد است، شعرش زباني ساده دارد و عاري از پيچيدگي هاي شعر حافظ است. با احمد تميم داري، استاد دانشگاه علامه طباطبايي درباره تفاوت هاي شعر و شخصيت سعدي و حافظ به گفت وگو نشستيم كه مشروح آن را مي خوانيد.
غزل حافظ را در مقايسه با غزل سعدي چطور ارزيابي مي كنيد و چه ويژگي هايي اين دو را از هم متمايز مي كند؟
اساساً ما درباره سعدي يا حافظ وقتي مي توانيم اظهارنظر كنيم كه در مطالعات سبك شناسي يا نقد ادبي، بسامد يا فركانس عناصر ادبي اين دو را كاملاً با هم داشته باشيم تا به صورت آماري يا نموداري آن را نشان دهيم. اين بحث، يك بحث علمي تحقيقي مي تواند باشد.
آنچه كه من درباره سعدي و حافظ مي توانم الان بگويم و قول صددرصد هم نمي دهم كه همه حرف هايم درست باشد، اين است كه سعدي اساساً واعظ است، انسان اجتماعي است، روابطش با مردم خيلي خوب است و در ضمن توريست است. حافظ برخلاف سعدي گوشه نشين است و هميشه در شيراز بوده. نظر حافظ نسبت به دنيا و جهان بيني او و جهان بيني سعدي هر دو شرقي و اسلامي و ايراني است و در اين هيچ ترديدي نيست، اما اين دو جهان بيني اساساً با هم متفاوت است. يعني روش زندگي شان با هم فرق مي كند. سعدي آدمي است كه به قول امروزي ها به دنيا توجه دارد. در آن غزل معروف: «به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست»
اين يك نوع عشقي است نسبت به دنيا با توجه به خداشناسي. يعني گرايش به دنيا با توجه به توحيد. چون سعدي شغلش وعظ است و در ضمن با مسائل سياسي و اجتماعي سروكار دارد. او انسان مۆثري است در جامعه.
درست است كه شغل سياسي خيلي معتبري نداشته، ولي مشاور سياسي خيلي مۆثري بوده. مطالبي كه در گلستان مي بينيد، خيلي از اينها را بر سر منبر مي گفتند و گاهي هم داستان خيلي از منبرهايش را در گلستان مي گفت.
البته به نظر مي رسد كه توجه غربي ها به سعدي هم در شهرت بيشتر شعر او مۆثر بوده است.
حافظ را به عنوان يك آدم رومانتيك قبول كردند؛ سعدي را به عنوان يك آدم اهل تعليم و تربيت و عقل گرا. از زماني كه آثار حافظ و سعدي و خيام ترجمه شد، رومانتيك به وجود آمد. يعني اين مكتب تحت تأثير شاعران فارسي بود. شاعراني چون سعدي، حافظ عطار و البته مولوي ديرتر از اينها.
درست است كه حافظ سمبل فرهنگ ايراني است، ولي سمبل جهان هم هست. به علت اين كه فشرده ترين و عالي ترين احساسات مشترك بشري را در غزلش مورد توجه قرار مي دهد. يعني آزادي، عدم تملك، عشق ورزيدن. بي خود نيست كه ديوان حافظ به بيش از 50 زبان دنيا ترجمه مي شود و مهم ترين تأثير را در شكل گيري رومانتيسيسم مي گذارد. وقتي فكر مورد قبول جهان است اينترنشنال مي شود و ديگر نمي توانيم به ايران محدودش كنيم.
با فرض اين كه به قول شما شعر حافظ فشرده انديشه ايراني و حتي بشري است و با همه چند وجهي بودن اشعارش و ايهامات آن، آيا قائل هستيد كه حافظ با كلمات بازي مي كند و همين بازي با واژگان او را از رسيدن به يك جهان بيني بازمي دارد؟ در مقايسه، سعدي انگار از بازي هاي زباني فارغ شده و فراتر از اينها بسادگي پيامش را مي دهد و برخي به همين دليل سعدي را مدرن تر از حافظ مي دانند.
حافظ اصلاً نمي خواهد انديشه و راهكار به مردم نشان دهد. حافظ يك سياستمدار نيست كه بخواهد راهكار ارائه كند. حافظ سخن دل خود را بيان مي كند.
آنچه كه مي گويند بازي با كلمات، تعبيري است كه برخي به كار مي برند. حافظ فرازماني و فرامكاني است. چرا ديوان خاقاني با آن كه قطورتر از حافظ است، با اين كه متفكر و فيلسوف و حكيم است مثل حافظ نمي شود؟
به دليل اين كه قسمت عمده اي از قصايد خاقاني (چون عمده شهرتش براي قصايد است) صرف توصيف مي شود. من از اين پيش فرض عبور مي كنم كه فراتر از امثال خاقاني است، چرا كه توصيف حافظ مثل شعراي قرن پنجم صرف توصيف بهار و طبيعت نمي شود؛ بلكه صرف توصيف عواطف بشري مي شود، اما باز هم توصيف است. جهان بيني نيست. حرفم اين است كه از توصيفات انگار فراتر نمي رود، اما سعدي مي رود.
درست است. اما حافظ به عنوان شاعر رومانتيك و درون گرا بهترين عواطف بشري را بيان مي كند كه شعرش بين المللي است. مكتب رومانتيك به عشق، احساسات و زبان مردم خيلي اهميت مي دهد.
نه اين كه بگوييم همه غزليات در اوج است. اتفاقاً هنرش در اين است كه هم غزل هايي در اوج مي تواند بگويد و هم غزل هايي در سطح پايين.
اميد حافظ به عاقبت است و به آخرت. يعني به هنگام درو و نتيجه عمل فكر مي كند. اگر صوفي خيلي سرآمدي نيست، ولي انديشه صوفيانه در ذهنش زياد است. روحيه صلح طلب دارد. اين اشعار موجب شد آزادي و ليبراليسم (نه به معناي مكتب سياسي امروز) در مردم نفوذ پيدا كند. ما نمي گوييم همه آدم ها حافظ شوند، ولي هر كس هر قدر اين انديشه ها بر او نفوذ كند مثل اكسير است كه موجب افزايش روح دوستي مي شود.
قبول مي كنيد كه حافظ بازي كلامي مي كند و گاهي دچار سفسطه مي شود؟
ببينيد، اينها همه بحث هاي قابل تفسير است كه مثلا درباره دين و مذهب فردوسي هم مطرح است. اتفاقاً فردوسي هم درباره تقدير بحث مي كند. تقدير از آن دسته مسائل مشترك است كه براي همه است.
شعر حاصل لحظه ها و تخيلات است. در هر لحظه انسان ممكن است يك جور باشد و اين با تعقل و خردگرايي فرق مي كند. شما وقتي يك انديشه فلسفي داشته باشيد ممكن است تا ده سال به آن پايبند باشيد. امشب اگر شما يك مسأله رياضي را نيمه كاره ول كنيد، فردا مي توانيد ادامه اش را حل كنيد، ولي شعر اين طور نيست.
سفسطه نمي كند. شعر حاف1 شعر ايدئولوژيك نيست. شعر ناصرخسرو ايدئولوژيك است. غزليات سعدي هم ايدئولوژيك نيست، ولي شيوه رفتار و تفكرش با حافظ متفاوت است. سعدي هم تحت تأثير حالات و آنات مختلف است. از شعر، آن هم غزل عارفانه و عاشقانه 700 سال پيش، نبايد انتظار ارتباط منطقي بين تمام ابيات حافظ را داشته باشيد. آن ديگر تخيل و شعر نيست. منطق و فلسفه است.
شما حافظ را بايد در جايگاه حافظ بسنجيد و سعدي را در جايگاه سعدي. آن تضادها كه گفتيد حاصل ادبيات است. هنر، فلسفه نيست. فلسفه هنر وجود دارد، ولي هنر، فلسفه نيست. هنر حاصل ادراكات و تحت تأثير خدا و فرشته و انبيا و آسمان و زمين و دريا و سياست و اجتماع و بسياري از چيزهاست. ما نمي توانيم بگوييم كه شاعر فقط در يك حالت شعري باشد. اين ديگر مي شود شاعر فرمايشي.
منبع : سايت تبيان
براي مشاهده اشعار حافظ كليك كنيد
براي مشاهده اشعار بوستان سعدي و گلستان سعدي روي نام كتاب كليك كنيد