دانلود فايل صوتي غزل ( 309 كيلوبايت )
آن پيك نامور كه رسيد از ديار دوست
آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست
خوش ميدهد نشان جلال و جمال يار
خوش ميكند حكايت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت هميبرم
زين نقد قلب خويش كه كردم نثار دوست
شكر خدا كه از مدد بخت كارساز
بر حسب آرزوست همه كار و بار دوست
سير سپهر و دور قمر را چه اختيار
در گردشند بر حسب اختيار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
كحل الجواهري به من آر اي نسيم صبح
زان خاك نيكبخت كه شد رهگذار دوست
ماييم و آستانه عشق و سر نياز
تا خواب خوش كه را برد اندر كنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باك
منت خداي را كه نيم شرمسار دوست
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد