دانلود فايل صوتي غزل ( 243 كيلوبايت )
ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است
ببين كه در طلبت حال مردمان چون است
به ياد لعل تو و چشم مست ميگونت
ز جام غم مي لعلي كه ميخورم خون است
ز مشرق سر كو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع كند طالعم همايون است
حكايت لب شيرين كلام فرهاد است
شكنج طره ليلي مقام مجنون است
دلم بجو كه قدت همچو سرو دلجوي است
سخن بگو كه كلامت لطيف و موزون است
ز دور باده به جان راحتي رسان ساقي
كه رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمي كه ز چشمم برفت رود عزيز
كنار دامن من همچو رود جيحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگينم
به اختيار كه از اختيار بيرون است
ز بيخودي طلب يار ميكند حافظ
چو مفلسي كه طلبكار گنج قارون است