دانلود فايل صوتي غزل ( 378 كيلوبايت )
روضه خلد برين خلوت درويشان است
مايه محتشمي خدمت درويشان است
گنج عزلت كه طلسمات عجايب دارد
فتح آن در نظر رحمت درويشان است
قصر فردوس كه رضوانش به درباني رفت
منظري از چمن نزهت درويشان است
آن چه زر ميشود از پرتو آن قلب سياه
كيمياييست كه در صحبت درويشان است
آن كه پيشش بنهد تاج تكبر خورشيد
كبرياييست كه در حشمت درويشان است
دولتي را كه نباشد غم از آسيب زوال
بي تكلف بشنو دولت درويشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
سببش بندگي حضرت درويشان است
روي مقصود كه شاهان به دعا ميطلبند
مظهرش آينه طلعت درويشان است
از كران تا به كران لشكر ظلم است ولي
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است
اي توانگر مفروش اين همه نخوت كه تو را
سر و زر در كنف همت درويشان است
گنج قارون كه فرو ميشود از قهر هنوز
خوانده باشي كه هم از غيرت درويشان است
من غلام نظر آصف عهدم كو را
صورت خواجگي و سيرت درويشان است
حافظ ار آب حيات ازلي ميخواهي
منبعش خاك در خلوت درويشان است