دانلود فايل صوتي غزل ( 184 كيلوبايت )
روزه يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
مي ز خمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندي و طرب كردن رندان پيداست
چه ملامت بود آن را كه چنين باده خورد
اين چه عيب است بدين بيخردي وين چه خطاست
باده نوشي كه در او روي و ريايي نبود
بهتر از زهدفروشي كه در او روي و رياست
ما نه رندان رياييم و حريفان نفاق
آن كه او عالم سر است بدين حال گواست
فرض ايزد بگزاريم و به كس بد نكنيم
وان چه گويند روا نيست نگوييم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم
باده از خون رزان است نه از خون شماست
اين چه عيب است كز آن عيب خلل خواهد بود
ور بود نيز چه شد مردم بيعيب كجاست
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد