مثنوي اباالفضل
شاعر : محمدعلي رياضي يزدي
اى حرمت قبله حاجات ما
ياد تو تسبيح و مناجات ما
تاج شهيدان همه عالمى
دست على ماه بنى هاشمى
ماه كجا روى دل آراى تو
سرو كجا قامت رعناى تو
ماه و درخشنده تر از آفتاب
مشرق تو جان و تن بوتراب
همقدم قافله سالار عشق
ساقى عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسين
داده سر و دست به راه حسين
عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس عليه السلام
اى علم كفر نگون ساخته
پرچم اسلام بر افراخته
مكتب تو مكتب عشق و وفاست
درس الفباى تو صدق و صفاست
مكتب جانبازى و سر بازى است
بى سرى آنگاه سر افرازى است
شمع شده آب شده سوخته
روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب توست مات !
موج زند اشك به چشم فرات !
ياد حسين و لب عطشان او
و آن لب خشكيده طفلان او
تشنه برون آمدى از موج آب
اى جگر آب برايت كباب !
ساقى كوثر، پدرت مرتضى است
كار تو سقايى كرب و بلاست
مشك پر از آب حيات به دوش
طفل حقيقت ز كف آبنوش
درگه والاى تو در نشاتين
هست در رحمت و باب حسين
هر كه به دردى ، به غمى شد دچار
گويد اگر يكصد و سى و سه بار
اى علم افراخته در عالمين
اكشف يا كاشف كرب الحسين
از كرم و لطف جوابش دهى
تشنه اگر آمده آبش دهى
چون نهم ماه محرم رسيد
كار بدانجا كه نبايد كشيد
از عقب خيمه صدر جهان
شاه فلك جاه ملك پاسبان
شمر به آواز ترا زد صد
گفت كجاييد بنو اختن
تا برهانند ز هنگامه ات
داد نشان خط امان نامه ات
رنگ پريد از رخ زيباى تو
لرزه بيفتاد بر اعضاى تو
من به امان باشم و، جان جهان
از دم شمشير و سنان بى امان ؟!
دست تو نگرفت امان نامه ر
تا كه شد از پيكر پاكت جدا
مزد تو شد دست شه لافتى
خط تو شد خط امان خدا
چهار امامى كه ترا ديده اند
دست علم گير تو بوسيده اند
طفل بدى ، مادر والا گهر
بردت تا ساحت قدس پدر
چشم خداوند چو دست تو ديد
بوسه زد و اشك ز چشمش چكيد
با لب آغشته به زهر جف
بوسه به دست تو زده مجتبى
ديد چو در كرب و بلا شاه دين
دست تو افتاده به روى زمين
خم شد و بگذاشت سر ديده اش
بوسه بزد با لب خشكيده اش
حضرت سجاد هم آن دست پاك
بوسه زد و كرد نهان زير خاك
مطلع شعبان همايون اثر
بر ادب توست دليلى دگر
سوم اين ماه ، چون نور اميد
شعشعه صبح حسينى دميد
چارم اين مه كه پر از عطر بوست
نوبت ميلاد علمدار اوست
شد به هم اميخته از مشرقين
نور ابوالفضل و شعاع حسين
اى به فداى سر و جان و تنت
و ين ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمى پشت سر
وقت شهادت قدمى پيشتر!
مدح تو اين بس كه شه ملك جان
شاه شهيدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والا نژاد
جان برادر به فداى تو باد!
شه چو به قربان برادر رود
كيست (رياضى ) كه فدايت شود؟!