من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

تاريكخانه

۳۴ بازديد
 

نام كتاب : تاريكخانه

نويسنده : صادق هدايت

تعداد صفحات : ۵

حجم كتاب : ۸۰ كيلوبايت


چند داستان كوتاه از صمد بهرنگي

۳۱ بازديد
 

نام كتاب : چند داستان كوتاه از صمد بهرنگي

نويسنده : صمد بهرنگي

تعداد صفحات : ۲۸

حجم كتاب : ۱۶۴ كيلوبايت


مرگ فروشنده

۳۱ بازديد
 

نام كتاب : مرگ فروشنده

نويسنده : آرتور ميلر

دانلود قسمت اول ( ۷۱ صفحه ) ( ۴.۳۳ مگابايت )

 

دانلود قسمت دوم ( ۷۰ صفحه ) ( ۵.۰۹ مگابايت )

 

دانلود قسمت سوم ( ۷۱ صفحه ) ( ۵.۰۸ مگابايت )


نون و القلم

۳۱ بازديد
 

نام كتاب : نون و القلم

نويسنده : جلال آل احمد

تعداد صفحات : ۱۳۳

حجم كتاب : ۹۲۱ كيلوبايت


چه كسي پنير مرا جا به جا كرد ؟!

۳۰ بازديد
 

نام كتاب : چه كسي پنير مرا جا به جا كرد ؟!

نويسنده : اسپنسر جانسون

تعداد صفحات : ۳۹

حجم كتاب : ۴۷۵ كيلوبايت


ابراهيم در آتش

۳۰ بازديد
 

نام كتاب : ابراهيم در آتش

نويسنده : احمد شاملو

تعداد صفحات : ۲۱

حجم كتاب : ۱۳۵ كيلوبايت


نامه هاي عاشقانه يك پيامبر

۳۱ بازديد
 

نام كتاب : نامه هاي عاشقانه يك پيامبر

نويسنده : پائولوكوئليو

تعداد صفحات : ۲۷

حجم كتاب : ۴۸۰ كيلوبايت


ميثم تمار ، عاشقي بر سر دار

۳۰ بازديد
  ميثم تمار

او هيچ وقت گمگشته نبود. از همان دورترها كه رسول امين صلي الله عليه و آله از او سخن گفته بود با برادرش امام علي عليه السلام، پيشاپيش، زائر كوي حقيقت شده بود و جرعه هاي ناب حكمت و راز، او را انتظار مي كشيد.

كم نبود؛ كه اگر كم بود، خلوت شبانه خدا و وليّ او، با او آشنا نمي شد؛ همان شب ها كه هم قدم او به صحراهاي عرفان و خشوع رهسپار مي شد.

تب عشق

صداي عشق در گوشش مي پيچد ـ انگار همين ديروز بود كه از غلاميِ زن بني اسدي بيرون آمد و براي ابد، غلام حلقه به گوش علي عليه السلام شد!

انگار همين ديروز بود كه اميرالمۆمنين علي عليه السلام به او سلام كرد و اسلام آوردنش را تبريك گفت!

انگار همين ديروز بود و انگار همين درخت بود كه علي عليه السلام پاي آن ايستاد و به چشم هاي منتظر او زل زد و با مكثي بلند فرمود:

ميثم! تو را بعد از من دستگير مي كنند و به دار مي آويزند. روز سوم از دهان و بيني ات خون جاري مي شود و محاسنت به خون رنگين خواهد شد.

علي عليه السلام در عمق نگاه ميثم نفوذ كرد تا بشنود كه با چه ايماني زمزمه مي كند:

جانم به فدايت يا علي !

و آن گاه ادامه كلامش را فرمود: ميثم! تو در آخرت با من خواهي بود... .

و همين وعده كافي است تا ميثم تمّار چنين آرام و مطمئن به درخت نزديك شود؛ درختي كه سال ها به ياد وعده علي عليه السلام ، پاي آن نماز خوانده و گريسته بود، درختي كه خلوت او را بارها و بارها تجربه كرده بود.

وعده موعود

دل هاي كور و بي پنجره، آفتاب عدالت را تاب نمي آورند و روزنه هاي آزادگي را همواره بسته مي خواهند. اينان، ياوران عدالت را در حصار نيستي آرزو مي كنند تا فرياد آگاهي، رنجديدگان زمين را تسخير نكند. اينگونه است كه ظلم، ريشه مي دواند تا كوچه هاي آزاد انديش در خفقان و استبداد، به فراموشي سپرده شوند.

و اينك سال 60 هجري است و چيزي تا ورود اباعبداللّه به كربلا نمانده است. عبيداللّه بن زياد، بر ميثم تمّار خشم گرفته است. آري! اسلام ميثم، هميشه تهديد دل مصلحت جويان بوده است و وجودش مانعي بر سر راه طاغوت زمان. عبيداللّه، دستور اعدام ميثم را صادر كرده است.

ابن زياد، مدت ها به دنبال ميثم بود و هر روز خاك پاك پاي او را بو مي كشيد تا خائن حق نان و نمك شكسته اي را به شكارش بفرستد!

و حال روز وعده داده شده، فرا رسيد و طاقت «ميثم» هر لحظه از كف مي رفت. آن روز، شهر آكنده از زمزمه اي بود كه مردم را متحير مي كرد. بارها قصه ي اين روز خونين را نخل ها گفته، كوچه ها خوانده و پرندگان سروده بودند .

و اينك پله هاي دارالارماره بود و قدم هاي راستين ميثم! كه فارغ بال از نگاه خيانت بار ساكنانش به سوي مسلخ مي رفت! مسلخي كه بارها وصف آن را از مولايش شنيده بود و اينك شادمانه به پاي آن مي رفت.

آري، مرد هم نفس علي عليه السلام ، مرد ياري خدا، طناب دار را دور گردن احساس مي كند.

اسرار دلش هر روز، سر ريز مي شد؛ ولي چشم و گوش بسته هاي امّت، رفتار و گفتار او را حتي هذياني از «تب عشق» نمي پنداشتند، چه رسد به «آيات و كرامات الهي»!

هميشه اين گونه است! كويري ها، قادر به دركِ حتي بِركه اي نمي شوند؛ چه رسد به دريا! آنان كه خود، خورشيد وجود علي عليه السلام را نشناختند، چگونه مي توانستند از آينه وجود ميثم، او را بشناسند؟!

دفتر تقدير ميثم را مولا، پيش تر براي او خوانده بود و او منتظر ورود به هفتمين «شهر عشق» يعني «شهر شهادت» بود! شهادت بر فراز «نخلي» كه بارها آن را با دست خويش آب داده بود! شهادت پيش روي تمام باورها، باورهايي كه آن روز تنها بوي «دارالاماره» مي دادند! و تنها منتظر شنيدن كلمات شيطاني از حلقوم «ابن زياد» (لعنة اللّه عليه) بودند.

... آوردند و بستند به نخلي كه «نخل آرزوي ميثم» بود! نخلي كه پلكان عروجش براي رسيدن به خدا بود؛ براي پيوستن به حلقه باده نوشانِ كوثر علوي!

گفت آن يار، كزو گشت سرِ دار، بلند                  جرمش اين بود كه اسرار، هويدا مي كرد

امام علي

اما ديگر سخن از سرريزي اسرار نبود! كه خُم صبر، بر زمين زده بود و طوفان كلماتش لحظه لحظه پرده از رخ «بيداد امويان» مي كشيد! پرده از رخ نوادگانِ «لات» و «هُبل» و «عزّي»؛ پرده از رخ دست پروردگان «هِند» و «مرجانه» و فرزندانِ آتشين مزاج اهريمن!

فريادي براي هميشه

دهانش را بسته بودند و باريكه هاي خون از محاسنش جاري بود؛ امّا او خاموش نمي شد؛ سخن مي گفت؛ امّا كسي را توان فهميدن نبود!

چشم هايش عاشقانه سخن مي گفتند؛ امّا كسي نبود كه «عشق» را بشناسد!

دريغا، دريغا كه مردم كوفه، هرگز شنيدن سخن حق و حقيقت ناب علوي عليه السلام را تاب نداشتند.

دژخيم سياهپوش، حتي نگاه خود را باور نداشت. دست هاي خونينش به صداقت «ميثم» ايمان آورده بود؛ امّا همچنان به كفر خويش مي باليد.

هر چند در ناجوانمردانه ترين صحنه زمان، عبيداللّه ، بر دهان مطهرش، لگام مي زند، امّا مگر صداي آسماني ميثم تمّار را مي توان در حنجره اي محدود كرد و در حصاري خاموش؟! اين تار و پود ميثم است كه در مقابل آسمان، به حقانيت علي عليه السلام شهادت مي دهد.

آخرين دژخيم رسيد و آخرين ضربه را زد!... دريچه آسمان براي پرواز گشوده شد و دستي از فراز «دار» با دست «ميثم» گره خورد! انتظار عاشقانه پايان يافته بود و آسمان به جناب ميثم تمّار خوش آمد مي گفت! و دستي كه عطر «نان و خرما» داشت، به گرمي برايش آغوش مي گشود.

اما ابن زياد، باورش نمي شد كه ميثم، بر سر دار هم به اهتراز درآيد! باورش نمي شد ميثم، بر شاخه نخل آويزان بماند و چون پرچمي در هواي نخلستان بوزد.

حتي خوابش را هم نمي ديد كه صداي حقيقت علي عليه السلام ، از ميثمِ خرمافروش، بر روي شاخه هاي نخل در فضاي تاريخ هم بپيچد.

ميثم ازنگاه ديگران

امام خميني رحمه الله، در 29 اسفند سال 1341، در مسجد اعظم كوفه، در مورد توطئه هاي استكبار جهاني بر ضد اسلام و مسئوليت سنگين علماء، سخنراني كرده و ميثم را به عنوان زبان گوياي اسلام، معرفي كرده و فرمود:

«ميثم تمار، اين زبان گوياي اسلام، تا آنجا گفت و گفت كه جلادان معاويه، زبانش را بريدند».

مرحوم علامه مامقاني نيز در مقام ميثم مي گويد: «عظمت و بزرگي ميثم، از بيان كردن بي نياز است. ايشان عادل ثقه (مورد اطمينان) است؛ بلكه اگر بين عدالت و عصمت مرتبه ديگري وجود داشت، آن مرتبه را براي ايشان قائل مي شديم» .

شيخ عباس قمي نيز مي فرمايد:«ميثم، از برگزيدگان اصحاب امام علي عليه السلام بود و حضرت، او را بر اسرار خفيه و اخبار غيبيه مطلع كرده بود. او يكي از زاهدترين افراد زمان خود بود و به علت زهد و عبادت زياد، پوست بدنش خشكيده بود».

درود بي كران الهي بر روان مَحرمِ رازهاي علي! درود بر روان آسماني كسي كه جانش را عاشقانه در راه محبت امامت و ولايت باخت! روحش شاد و شفاعتش نصيبمان باد!

منبع : سايت تبيان


چرا دريا طوفاني شد

۳۱ بازديد
 

نام كتاب : چرا دريا طوفاني شد

نويسنده : صادق چوبك

تعداد صفحات : ۷۱

حجم كتاب : ۴۵۰ كيلوبايت


گزيده داستان هاي صادق چوبك

۳۱ بازديد
 

نام كتاب : گزيده داستان هاي صادق چوبك

نويسنده : صادق چوبك

تعداد صفحات : ۴۵

حجم كتاب : ۷۳۷ كيلوبايت