دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۱۰ ۷۲ بازديد
غصه دار غصه هاي بي قرينه
شاعر : حبيب الله موحد
من يادگار روزهاي خاك وخونم
من يادگار چهره هاي لاله گونم
من تشنگي را در حرم احساس كردم
ياد دو دست خوني عباس كردم
من كودكي بودم كه آهم را شنيدند
ديدم سر جد غريبم را بريدند
من ديده ام در وقت تشييع جنازه
اسبان دشمن را كه خوزده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغي بي شكوفه
خورشيد را بر نيزه ديدم بين كوفه
گرچه كنون مسموم از زهر هشامم
من كشته ويران اي در شهر شامم
من روضه خواني در منا بر پا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوي مدينه
سنگ مدينه مي زنم هر دم به سينه
حالا كه نقش زهر كين در جسم مانده
از جسم پاك من فقط يك اسم مانده
يا رب قرارم را ز نيرنگش ربوده
در مجلس مستي مرا دعوت نموده
زهر عدو خون كرده قلب آتشين را
گريان نموده چشم زين العابدين را