باران

مشاور شركت بيمه پارسيان

باران

۲۸ بازديد

 

باران گرفت

سيل برآمد

وزيد باد

ديوارهاي فاصله افتاد

پس ناودان نقره اي شهر

تا صبح با گلوي بريده سرود خواند

 

باران كه بند شد

دستي به شانه هاي دماوند

دستي به شانه هاي كلكچال

تهران ، بلند شد.

  

« در روزنامه ها خبري نيست»

توفان نشست و غير هياهو

در شهر حرف تازه تري نيست

مي دانم اين كه قصه ي  ديروز

تكرار مي شود

آه اي سفال كهنه ي من ميهن

تاريخ روي نام تو آوار مي شود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد