دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۲ ۳۵ بازديد
ز اَروَند رودِ رگِ جان من
تمامِ جهان بين كه ميدان من
صدا ميرسد اي نژاد امين
چه رفته است ديري بر اين سرزمين!؟
من از بُرج البرزِ بالا بلند
نگه كرده بر سوي ساحلْ سهند
كه اي قومِ درياي توفان من
نشايد نمود راز پنهان من
من آن ايلياتِ بريده سرم
كه خونينترين پيرهن، بيرقم
سياوشْ صفت سوي دريا شدم
فسانه سرودم، ز فردا شدم
در اين تيره تابِ تبآلوده بال
نهان كرده آن دشنه در پيچِ شال
ميان در ميان، سينهي سالها
كه تعبير خوش مرده در فالها